در حد انفجار
عصبانی هستم در حد انفجار.احتمالا جمعه میرم ولایت برای یک هفته امروز برای احوالپرسی زنگ زدم به مادرشوهر فهمیدم که جمعه هفته دیگه میخان همگی برن کیش(پدر شوهر مادر شوهر-خواهر شوهر و برادر شوهر) و به همسری گفتن که شما بیاین خونه ما مواظب خونمون باشین(قبلا یکبار خونشون رو دزد زده) تا حالا دو سه بار این اتفاق افتاده و من و همسری یک هفته حتی ده روز رو اونجا بودیم تا اونها برن مسافرت و برگردن خونشون بزرگه دو طبقه هستن و جناب آقای دزد همسایه دیوار به دیوارشون هست.همسری هم صبح تا بعدازظهر رو سرکار هستن.ضمن اینکه من اونجا حوصله ام سر میره خونه مردم.هیچ کاری هم نمی تونم بکنم. با این اوصاف شما باشین میرید اونجا؟؟؟ در ضمن مکالمه با مادر شو...
نویسنده :
مامان یک فرشته
13:43
رنج نامه 2
رنج نامه 1
ولایت
اخر این هفته پس از پایان دوره دوم کلاس زبان بعد از 4 ماه میرم ولایت.خیلی نیاز دارم.با خواهرها کلی حرف میزنیم.هنوز به همسری چیزی نگفتم نمیدونم اون هم میاد یا نه.ولی پیش خودمون بمونه دوست دارم تنها برم.شاید رفت یا برگشت هم سری به خیابونای تهران زدم برای خرید.هر چند که مانتو شلوار مجلسی و کیف رو یکی دو ماه پیش گرفتم اما این عطش خرید در خانم ها با هیچ چیزی جز خرید فروکش نمیکنه. جالب اینجاست که برای من خریدنش خیلی لذت بخش تر از پوشیدنش هست.فکر کنم مرض خرج کردن پول همسر رو گرفتم.به امید بهبودی ...
نویسنده :
مامان یک فرشته
12:20
دو قلو
این روزها همه برام آرزوی دوقلو داشتن میکنن....رویای قشنگی ست.هرچند که میدونم این مادرها بارداری سخت و پراسترسی خواهند داشت و بچه داری پر زحمتی قطعا ...
نویسنده :
مامان یک فرشته
12:16
ناروشن
گاهی اوقات آینده برامون چقدر تاریکه اصلا نمیدونیم کجای کاریم چی قراره بشه... آیا اصرار کنیم ...یا اینکه بعدا پشیمون میشم از اینکه این همه اصرار کردیم و یا اینکه برعکس پشیمون میشیم چرا پافشاری نکردیم و راحت ازش گذشتم ...
نویسنده :
مامان یک فرشته
12:44
ذهن ناارام
دیشب موقع خواب چند بار با ترس از خواب پریدم نمیدونم تجربش رو دارین یا نه مثلا وقتی تو خواب میخورین زمین یا از بلندی میوفتین دقیقا همون حالت چندین بار در ابتدای خوابیدن تا جایی که همسری گفت چیه چی شده؟ دلیل اولش مربوط میشه به قضیه این اتش نشان ها و اینکه کلیپ هایی در یو تیوپ دیدم که نشون میداد میتونست حداقل چند نفر از اون اتش نشان ها زنده باشن ولی .... دلیل دومش هم مربوط میشه به یاد اوری خاطرات دوسال پیش در این روزها.....بستری .درد رنج ..بیماری..ناامیدی که همزمان با تمیز کردن اتاق دختر کوچولو به صورت اساسی خیلی خاطرات دوباره تکون خوردن به هر حال میگذرن این روزها اما کلاس زبان همچنان ف...
نویسنده :
مامان یک فرشته
10:24
تاخیر
چند روزی بود که مهمون همیشگی دیر کرده بود.همیشه به موقع میومد ولی این ماه.... تا جایی که من رو وسوسه کرد که از بی بی چک استفاده کنم.برای دومین بار در طول زندگی مشترک حس های عجیبی داشتم واقعا عجیب و غریب و متضاد.. حس شادی از اینکه اگه مثبت بشه و همزمان احساس غم و اندوه از اینکه هیچ قدمی برای سلامتی فرزندم برنداشتیم حس اضطراب و شروع دغدغه های جدید و پر تنش و خیلی حس های دیگه اما جواب تست منفی شد و یک جورایی خیالم راحت هر چند که 95 درصد مطمئن بودم منفی ست اما دوست داشتم امتحانش کنم یواشکی و بدون اینکه به همسری چیزی بگم.بعد از اون هم همه چی به روال قبل برگشت اما امتحان و داشتن این همه احساس مختلف...
نویسنده :
مامان یک فرشته
11:30
درست است عایا؟
شماها قبول دارین که یک نفر بعد از فوتش ممکنه در قالب چیزهای دیگه مثل پرنده و یا هر چیز دیگری به اون خونه سر بزنه؟؟؟ ممنون میشم اگه نظراتتون رو بگین بعدا نوشت:چند روزی بود یک بچه گربه پشت در آپارتمانمون مینشست و وقتی ما در رو باز میکردیم اروم نشسته بود بدون اینکه فرار کنه و یا بترسه.جالب اینجاست که همسرم بغلش کرد و از ساختمان بردش بیرون اما باز هم برگشت.اپارتمان ما طبقه پنجم هست و پشت بام ما به جایی راه ندارد یعنی باید از حیاط اومده باشه و 5 طبقه رو از پله. سریال لاست رو چند روزی هست که شروع کردیم به دیدن .چند شب پیش تو یکی از قسمتهاش د...
نویسنده :
مامان یک فرشته
12:11