پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

پرواز یک فرشته

مهمون داری

روز 3 فرودین تهران بودیم و از قبل قراربود دوتا خواهر و تنها برادرم بیان پیشمون درنتیجه اونها هم اومدن تهران و با هم اومدیم خونه ما .چند روزی مهمونم بودن و چهارشنبه هفته پیش رفتن.سوغاتی هاشون رو دادم و خریدهامو دیدن و عکس هامون رو .خلاصه که روزهای خوبی بود.اما فردای روزیی که رفتن یعنی 5 شنبه همسر خان ماموریت داشت به یکی از شهرهای خراسان جنوبی که چون تعطیلات بود و من هم نمی تونستم جایی برم تصمیم گرفتم باهاش برم.ایشون صبح تا 6-7 بعدازظهر کار داشتن و بنده در مهمانسرا تنها بدون اینترنت روزگار میگذروندم.دیگه به مرز کلافگی رسیده بودم.همه جا هم بسته بود و نمیشد جایی رفت.تا اینکه دیشب یعنی 14 فروردین برگشتیم.13 بدر امسال ما هم در مهمانسرا به بد...
15 فروردين 1396

ما برگشتیم

ما برگشتیم بعد از یک مسافرت طولانی،پر استرس پر از تجربه ما به خونه برگشتیم در کل مسافرت خوبی بود پر از تجربه های جدید بود برای من و همسری شب پرواز در فرودگاه امام مسئول پذیرش فرودگاه مقصد چمدون ما رو کشور دیگه ایی زده بود اشتباها (احتمالا یا خواب تشریف داشتن یا با همسرشون دعواشون شده بود)و وقتی  ما رسیدیم مالزی خبری از چمدون نبود وقتی پیگیری کردیم فهمیدم چمدون  هامون در مسقط پایتخت عمان هست و مجبور شدیم با اون انگلیسی نصفه ونیمه فرم پر کردیم و بعد از 4-5  روز چمدون ها رسید فکر کنید ما از ایرانی میرفتیم که زمستون هست و هوا سرد با لباس بافتنی و پالتو و وارد کشوری شدیم که عملا تابستون بود با هوایی شرجی و...
15 فروردين 1396

دومین سالگردت عزیزکم

هر وقت میام پیشت باورم نمیشه دخترم که  تو رو این جا گذاشتم و خودم رفتم. مامان جان دو ساله که دیگه صدات تو خونون نمیپیچه.دو سال شد از زمانی که اخرین بوسه رو بر صورتت کردم و چقدر الان جات تو اغوشم خالیه. کاش الان تو هم بودی تا با تو میرفتیم مسافرت که در اون صورت لذتش برامون بینهایت بود هر وقت که درباره مالزی سرچ کردم و دیدم چقدر باغ انواع حیوانات داره دلم کباب شد.با خودم میگفتم اگه بودی چقدر با دیدن این همه حیوان ذوق میکردی  ولی نشد مامان خدا کنه جات انقدر خوب باشه که یک روز این دنیا هم یادت نیاد.بد جور نابودمون کردی عزیزم دو سال گذشت اما لحظه ای لحظه ای از خاطرم نرفتی و ذره ای ارومتر نشدم نسب به روز اول.منو ببخش که سالگردت پیش...
19 اسفند 1395

پست اخر سالی

این هفته هفته خیلی شلوغی بود برام دو روزش که ارایشگاه بودم.از موهام خیلی راضیم به نظرم قشنگ شده.بعدش هم یکسری مایحتاج بود که باید قبل عیدی میخریدم.امروز هم تولد پسر جاریم دعوتیم یک ساله شد فربد کوچولو یک ساک برای کادوش با نمد درست کردم قشنگ شده به نظرم از دیروز کلا روش کار میکردم کلا اسفند به نظر من می دود اصلا نفهمیدم چجوری گذشت فردا شب هم به امید خدا راهی تهران میشیم شنبه پرواز داریم به سمت مالزی.تقریبا دو هفته ای رفت و برگشتمون میشه. امیدوارم سال 96 پر از اتفاقات قشنگ توی زندگیهاتون باشه.دوستای گلم موقع سال تحویل من رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید برای همتون ارزوهای خیلی خیلی خوب دارم. امیدوارم خاله ریزه عزیز سفر ارو...
19 اسفند 1395

مسافرت

1- به امید خدا داریم برای مسافرتی درچند روز اینده و ایام عید برنامه ریزی میکنیم.هیجان خاصی دارم .فکر کنم تجربه متفاوت و جالبی باشه.تصمیم گرفتیم از این به بعد پول هامون رو بیشتر صرف مسافرت کنیم 2- برای هفته بعد نوبت ارایشگاه گرفتم برای رنگ کردن موهام 3-خونه تکونیم هنوز تموم نشده و اصلی هاش مونده باید تا اخر این هفته تموم بشه 4-یکی از همکاران همسری که باهاشون رفت و امد خانوادگی داریم برام چند تا سنگ عقیق و فیروزه برش زدن.میخام بدم برام انگشتر درست کنن 5- تصمیم داشتم برای عید یخچال فریزر بخرم و یا فرش اما با توجه به مسافرت پیش رو باید موکول کنم به بعد ...
9 اسفند 1395

خجالت کشیدم

روز یکشنبه هفته پیش بود که من رسیدم خونه.مادر شوهر اینا رفته بودن مسافرت و همسری تنها اونجا بود.تا شب من خونه خودمون بودم و شب همسری گفت بریم اونجا.من هم بدون هیچ حرفی رفتم چون فقط قرار بود یم روز اونجا بمونیم روز سه شنبه هم مادر شوهر اینا رسیدن من هم خورشت سبزی بار گذاشته بودم کلی برام سوغاتی اورده بودن و کلی تشکر بابت اینکه اونجا رفتم اینم عکس سوغاتی ها ادکلن ها رو برادرشوهرم گرفته یکی برای من یکی هم برای همسری و بلوز رو هم پدر شوهر خریده. وقتی این حجم کادو و تشکر رو دیدم شرمنده شدم بابت خبیث بودنم هرچند که واقعا سخته برام اونجا موندن و حتی برای دفعه بعد هم دوست ندارم اونجا بمونم اما از اون همه عصبانیتم که واقعا د...
9 اسفند 1395

برگشت

همیشه شب قبل از اینکه برگردم از پیش خانواده بغض غریبی دارم.چندین و چند بار اشک هام جاری میشن و من به زور جلوشون رو میگیرم.اما امروز که توی راه برگشت هستم حالم بهتره.پدر و مادرای عزیز هیچ وقت نزارید بچتون به غریبی بره چه دخترش و چه پسرش .سخته خیلی سخت
30 بهمن 1395

یک تیر و دو نشان

دیروز بعد از ظهر با مامان و خواهرم رفتیم بیرون.به خاطر استقلال غوغا بود ولنتاین رو هم قاطیش کرده بودن .پسره یک خرس بزرگ اندازه خودش از ماشین اورده بود بیرون.فکر کنم عشقش سایزش بزرگه. وقتی به همسری میگم نمیدونست که رسم که بهم خرس کادو میدن.همسر من زیاد تو این خط ها نیست و زیادی ساده ست طفلک.البته که ما هیچ وقت ولنتاین رو بهم کادو نمیدیم چون به عنوان یک روز ایرانی قبول نداریم.اما بهم تبریک گفتیم. ...
25 بهمن 1395