پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

پرواز یک فرشته

اخلاقیجات

از جمله اخلاق های خیلی خوب همسری در زمان قهر اینه که سلام و خداحافظ  و حتی تشکر بابت غذا رو ترک نمیکنه و در اکثر مواقع از اداره تلفن هم میزنه.اما بدترین اخلاقش اینه که پیش قدم نمیشه و تقریبا همیشه من باید پیش قدم بشم البته که زود آشتی میکنه ولی خبری از ناز کشیدن من نیست حتی در مواردی که تقصیر کار اون باشه ...
14 دی 1395

اصفهان

بالاخره رفتیم اصفهان علی رغم سنگ اندازی های جناب همسر جمعه صبح راه افتادیم و بعداز ظهر رسیدیم.برای شنبه نوبت دکتر گرفته بودم جمعه شب رفتیم منزل یکی از دوستهای قدیمی همسر که شام دعوت کرده بود .بعد از شام برگشتیم به سوئتی که گرفته بودیم شنبه هم راهی دکتر شدیم.دکتر نسبتا خوبی بود چند تا ژن رو نوشت که باید بررسی بشه حدود 4 الی 5 تا با قیمت 4میلیون و ششصد که اگر ژن  معیوب ما داخل اینها بود که مشکل حل شده هست و اگر نبود سر جای اولیم طبق معمول این چند وقت باز هم جناب همسر تشخیص دادن که خوب نیست اینقدر پول بدیم و سه چهار ماه علاف بشیم برای 4 تا ژن. این طور شد که علی رغم تمام تلاش من برای راضی کردنش دست از پا درازتر برگشتیم هرچند ...
13 دی 1395

خونه تکونی

از امروز رسما خونه تکونی ما شروع شد.از تمیز کردن کمد دیواری و کشوها و کابینت ها شروع میشه تا..... اینجوری خیلی حال میده خیلی حس خوبی داره مخصوصا اینکه موقعی که همه در تب و تاب خونه تکونی هستن تو راحتی و با یک ارامش خاصی به بیرون گردی و خرید می پردازی از من می شنوید امتحان کنید ...
9 دی 1395

بهار در زمستان

اینجا هوا کاملا بهاریه.کاملا بهاری....امسال خبری از برف و بارون و حتی سرما هم نیست...حتی با وجود اینکه شمال کشور سرد هست و برفی دما تغییر چندانی نمی کند
8 دی 1395

تکرار

خیلی سخته بری جلوی همون ازمایشگاهی که حداقل یک ماه یک بار دخترت رو میبردی و مثل اون روزها منتظر باشی همسرت جواب رو بگیره و بعد چنان اضطرابی سرتا پای وجودم رو فرا میگرفت که به مرز جنون و سکته میرسیدم و وقتی همسرم با جوابش میومد من از دور با سر می پرسیدم که چیه و اون هم با سر نشون میداد که خوب نیست. و من بودم  هزاران بغض فرو برده در گلو و هزاران  حسرت و هزاران اضطراب از آینده تاریکی که میدیدم. دیشب تمام اون لحظات به معنای واقعی برام مرور شد همسری یک چکاپ ساده داشت که خدارو شکر به جز کمبود ویتامین دی مشکل دیگه ایی نبود نمیدونم چه جوری با این همه اضطراب از ازمایش و نتیجش به دنبال مادر شدنم.یعنی میشه روزی این خاط...
8 دی 1395

بی حس و حال

کاش یک وقتایی یک جاهایی یا یک کسانی بودند که بهت حس و حال و انرژی تزریق میکردن.بهت انگیزه میدادن برای زندگی....خیلی احتیاج دارم به همچنین جایی یا کسی.مخصوصا که این روزا همسری سرناسازگاری میزاره در عین مهربون بودن یک جاهایی خیلی نامهربون میشه ترم اول کلاس زبان تموم شد یک هفته استراحت داریم و از هفته آینده دوباره شروع میشه.خیلی بهش احتیاج دارم خیلی سرگرمم میکنه مخصوصا که جو کلاسمون خیلی شاده تمام اون چهار نفر از اعضای کلاس از من کوچکترن و وقتی درباره ایده آل ها و آرزوهاشون حرف میزنن یاد خودم و اون روزا و اون سن ها میفتم....راستی چی میشه که ادم ها اینقدر عوض میشن نظر من الان دقیقا برعکس اونهاست در صورتی که روزگاری مثل اونا فکر میکردم...
4 دی 1395

پیمانه

جمعه شب خانواده همسری مهمونمون بودن.خدا روشکر همه چی خوب بود و با برنامه جلود رفت.فقط قسمت سخت مهمونی های من اینه که همه چی زیاد میاد و من عملا از صبح دارم حرص میخورم که یک وقت غذا کم نیاد؟ اصلا پیمونه درست و حسابی برای مهمونی ندارم.اگه دوستان در این موارد اندازه ایی،پیمونه خاصی دارین خوشحال میشم من رو راهنمایی کنید(بعداز چندین سال زندگی مشترک ) یک سوال دیگه:دوستان کسی ساکن اصفهان هست؟؟؟یک مرکز ژنتیک تو اصفهان هست که سرچ کردم دیدم .این طور که مشخص بود کارشون درسته.حالا نمیدونم واقعا این طور هست یا نه؟ممنون میشم اگر کسی اطلاعی داشت بهم بگه اگه خدا بخاد هفته آینده راهی یزد و اصفهان میشم تا ببینیم سرنوشت مادر و پدر شدنمون توی ای...
28 آذر 1395

همسر

این چند وقت که بیشتر از قبل دنبال دکتر رفتن و ایمیل زدن به اون ازمایشگاه بودیم کلا اخلاق همسری عوض شده و خیلی مهربونتر و خوشحالتر به نظر میرسه داشتم فکر میکردم که میتونه دلیلش چی باشه که فهمیدم بله بعد از دکتر رفتنه و عملا همسری خیلی بیشتر از من دلش بچه میخاد ولی در بیان به زبون نمیاره و خودش رو بی تفاوت نشون میده حتی تا اونجایی که برادرزادش رو هم بغل نمیکنه فقط یک لبخند در نگاهش میزنه اخه همسر گرامی چرا؟؟؟ تو که اینقدر بچه دوست داری چرا اخه چیز دیگه ایی نشون میدی گاهی وقتی حوصله زیاد همسر رو در مقابل بچه های دیگران میبینم غبطه میخورم و دلم از اعماق وجود پر میکشه به روزهایی که دخترم بود و پدرش براش یک پدر نمونه بود تا جایی که...
22 آذر 1395

بلاگ فا

برای دوستان بلاگفایی نمی تونم کامنت بزارم نمی دونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ خاله ریزه عزیز ،سیمرغ و مادر بالفعل که امروز زایمانش هست.امیدوارم به سلامت خودش و دخترش کنار برن
22 آذر 1395

خانوم دکتر

ابجی کوچیکه دکترای روزانه قبول شده 5 دی هم باید بره برا مصاحبه.خداکنه اون مرحله هم قبول بشه...چقدر به همچین خبری احتیاج داشتم.چند روزی در دپرسی بسر میبردم.تلنگری لازم بود همسری چند وقتیه سرگیجه داشت و غلظت خون.پریروز رفتیم انتقال خون و فصد خون داد.رفتن به همچین مکان هایی اوج غم و اندوه برای من.فکر اینکه چقدر انسان به این خونها محتاجند(مثل دختر خودم که چند باری خون بهش تزریق شد) و جونشون در گرو همچین چیزاست حالم رو بد میکنه خدا میدونه چقدر بغضم رو فرو بردم تا اشکام جاری نشه.طول میکشه تا باز حال و هوام عوض بشه.خدا رو شکر که یک خبر خوب شنیدم تا اندکی تغییر کنم خدایا ممنون ...
18 آذر 1395