پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

پرواز یک فرشته

پیمانه

1395/9/28 11:53
335 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه شب خانواده همسری مهمونمون بودن.خدا روشکر همه چی خوب بود و با برنامه جلود رفت.فقط قسمت سخت مهمونی های من اینه که همه چی زیاد میاد و من عملا از صبح دارم حرص میخورم که یک وقت غذا کم نیاد؟

اصلا پیمونه درست و حسابی برای مهمونی ندارم.اگه دوستان در این موارد اندازه ایی،پیمونه خاصی دارین خوشحال میشم من رو راهنمایی کنید(بعداز چندین سال زندگی مشترکخندونک)

یک سوال دیگه:دوستان کسی ساکن اصفهان هست؟؟؟یک مرکز ژنتیک تو اصفهان هست که سرچ کردم دیدم .این طور که مشخص بود کارشون درسته.حالا نمیدونم واقعا این طور هست یا نه؟ممنون میشم اگر کسی اطلاعی داشت بهم بگه

اگه خدا بخاد هفته آینده راهی یزد و اصفهان میشم تا ببینیم سرنوشت مادر و پدر شدنمون توی این شهرها رقم میخوره؟؟

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

خاله ریزه
28 آذر 95 12:23
من با پیمونه دستگاه بخارپزم اندازه میزنم... برای هر نفر یه پیمونه از اون میریزم دو سه تا هم اضافی میریزم که یه وقت کم نیاد.. ان شاءالله که خیره . جواب مثبت میگیری عزیزم
مامان یک فرشته
پاسخ
ممنون .تا حالا امتحان نکردم.حتما این بار امتحان میکنم. ممنون دوست خوبم.امیدوارم
الهه
28 آذر 95 13:07
سلام اجی خوبی خداروشکر که بهت خوش گذشته اجی ان شاءالله نی نی میاد مهمونی دادن برات سخت میشه اجی ابجی خودم وقتی باردار بود مهمونی گرفت و دیگه تعطیل کرده مهمونی رو اجی در مورد پیمانه هم بگم تو و همسرت دو نفرید ۲ پیمونه استفاده کن اجی بعدش ۲ پیمونه اضافه بریز که واسه ناهار فردای خودت یا همسرت اگه غذا خواست غذا ببره اجی ان شاءالله که زود خدا دلتونو شاد میکنه اجی صبور و قوی باش و همه چی رو به خدا بسپار اجی توکلت به خدا باشه استرسم از خودت دور کن اجی
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام الهه جون.سختیهاش هم قشنگه....پیمونه رو برای مهمونی میخام.برامون دعا کن الهه دست پر برگردیم
پریسا
28 آذر 95 13:32
سلام سلام من اینجوریم همیشه غذاهام برای مهمان اضافه میاد انشالله دست پر برمیگردین
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام پریسا جون....فقط یک خوبی داره روز بعد مهمونی خیلی حال میده همه چی داری و میتونی با خیال راحت بخوری
ارام
28 آذر 95 20:42
سلام دوست گلم من ی مدتیه که از وبلاگتون دیدن میکنم ولی سعادت نداشتم براتون کامنت بزارم من ساکن یزد هستم دکتر افلاطونیان کارشون واقعا درست ولی بازم هر طور خودتون صلاح میدونید
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام آرام جون.مرسی که وقت میزارین و میخونین....کم سعادتی از من عزیزم منم خیلی تعریفش رو شنیدم ان شاالله میخام برم پیشش.ممنون که روشن شدی
الهه
29 آذر 95 10:07
سلام اجی خوبی اره اجی قشنگه خونه ابجیم خیلی بهمون نزدیکه اجی اما شوهرش خونه اس خجالت میکشم برم امیرحسینو ببینم ابجیم میاد اینجا اجی شوهرش کار میکنه اما جور دیگه اس اجی ان شاءالله دست پر برمیگردی اجی توکلت به خدا باشه
مامان یک فرشته
پاسخ
الان حتما خیلی شیرین شده ببوسش از طرف من
ارام
29 آذر 95 19:28
عزیزی برام هر چند در حد مجازی باهاتون در ارتباطم ولی میدونم سخت این مراحل ادم یجور خاص استرس داره منم زنداداشم 10 سال سختی کشید تا بچه سالم بدنیا اورد امیدت بخدا باشه انشالله که شما هم صاحب یک نی نی سالم و صالح میشی که باعث افتخار بشه برات فقط بدور از استرس باش به خودت ارامش بده و این که خدا هر وقت صلاحش بهت بچه بده فقط و فقط بی عیب و سالم باشه ببخشید پر حرفی کردم
مامان یک فرشته
پاسخ
صبر خیلی کلمه بزرگی ارام جون.من اگه هیچ وقت بچه نداشتم مطمئنم اینقدر بی تاب نبودم.اما دیدن بچه های همسن و سال دخترم....تا مرز جنون ادم رو میبره ان شاالله خدا برادرزادت رو بهتون ببخشه
الهه
30 آذر 95 8:58
سلام اجی خوبی فردا اپم اجی وقت کردی سر بزن ممنونم
مامان یک فرشته
پاسخ
باشه ممنون
پری
30 آذر 95 12:30
ان شاالله که سرنوشت مادرو پدر شدن شما به خیر و خوشی و به زودی رقم خورده عزیزم ..
مامان یک فرشته
پاسخ
ممنون
الهه
30 آذر 95 12:38
سلام اجی خوبی اره اجی چشم ببینمش بوسش میکنم
مادر بالفعل
2 دی 95 20:58
پیمونه ی برنجم یه نعلبکی معمولیه
مامان یک فرشته
پاسخ
جدی؟؟؟چجوری یعنی هر نفر یک نعلبکی؟
مادر بالفعل
3 دی 95 9:44
آره هر نفر یکی
مامان یک فرشته
پاسخ
ممنون حتما امتحان میکنم
ارام
3 دی 95 23:15
رنجی که شما واسه دخترت گلت کشیدی منم زنداداشم واسه پسر اولش کشید سخته واقعا هم سخته ولی فقط بگوخدایا هر وقت میدی سالم باشه همین
مامان یک فرشته
پاسخ
کاش میتونستم بگم هر وقت....الهی هیچ مادری رنج فرزندش رو نبینه
اسما
5 دی 95 0:14
سلام چند وقتیه میخونمتون ارشیوتون رو خوندم و با مرور روزهای سختتون گریه کردم خدا خودش یه بچه سالم بهتون ببخشه .عزیزم از دست دادن بچه خیلی سخته اما کار خداس دیگه شهر ما اب کشاورزی پارستل یه دختر سه ساله رو برد امسال مامانش زایمان کرده اولی هلیا و دومی هومن
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام..ممنون که میخونی....ببخش که ناراحت شدی.دلم میخاد تک تک اون روزها رو بنویسم تا شاید مغزم خالی بشه و دیگه بهش فکر نکنم..فقط ناراحتی شما دوستان این اجازه رو به خودم نمیدم چقدر سخت چه کابوس وحشتناکی...ان شاالله خدا این یکی رو بهشون ببخشه...بچه مریض داشتن دو تا غم داره برای بارداری های بعدی .اول اینکه ترس دوباره اتفاق افتادنش خیلی خیلی زیاده و دوم اینکه یاداوری روزهای دردش برات خیلی سنگینه راستی وقتی وبلاگت رو دیدم فهمیدم من هم وبلاگتون رو خوندم.شما هم خیلی رنج کشیدی..نی نی کوچولو چطوره؟