پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

پرواز یک فرشته

شروعی تازه

فرشته اسمونی من بابادی(این جوری فرشتمون باباش رو صدا میکرد) رفته تهران فردا میخاد بره پیش یک متخصص ژنتیک ببینه چی میگه بالاخره این ژن های معیوب لعنتی پیدا میشن؟؟؟؟ تا قبل از این ماجراها فکر میکردم علم پزشکی خیلی پیشرفت داشته ولی الان می فهمم تازه کلاس اولیم شاید هم پیش دبستانی از پس بیست هزار ژن هنوز بر نیومدن اون هم با وجود این همه نوزادان مبتلا به بیماریهای ژنتیکی نمیدونم شاید این راه شروعی دوباره برای من و او باشه.ولی این رو میدونم راهی خیلی سخت و دشواری داریم تنم میلرزه وقتی گاهی فکر میکنم اگه اون اتفاقات تکرار بشه التماس دعا دوستان
7 مرداد 1394

تولد فرشته ایی که نبود

پنج شنبه 25 تیر تولد فرشته ام بود از صبح خیلی داغون بودم اشکام خودشون سرازیر بودن بعدازظهر هم رفتیم سرمزار اونجا بود که دیگه زار زدم برای دخترم کیک گرفتم بردم خیریه شیر هم چون خیلی دوست داشت خریدم و بین بچه ها تقسیم کردم 25 تیر مناسبت دیگه ایی هم داشت سالگرد ازدواجمون.چقدر اون روزی که دخترم به دنیا اومد خوشحال بودم که سالگرد ازدواجمون یک هدیه به یاد موندنی از خدا گرفتیم ولی صد افسوس الان نمیدونم این روز برای سالگرد ازدواجمون خوشحال باشم برای تولد نازدونم خوشحال یا در غم از دست دادنش گریون عید فطر رفتیم بیرون تو راه تصمیم گرفتیم فطریه رو بدیم می خاستم به نیت دخترم هم بدم ولی دیدیم 15 تومن بیشتر همراهمون نیست همون رو دادیم ...
29 تير 1394

غمی بی پایان

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست ودلم بس تنگ است باز هم می خندم انقدر می خندم که غم از روی رود.... زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ گاه باید رویید در پس این باران گاه باید خندید بر غمی بی پایان......
23 تير 1394

اغاز یک پایان

هیچ وقت فکر نمی کردم روزی چنین وبلاگی بسازم برای فرشته ایی که فقط دو سال و هشت ماه مهمون زمین بود حتی روزی که فهمیدم کلیه های نازنینش قرار نیست خیلی باهاش همراه باشن.همون زمان هم من به تنها چیزی که فکر میکردم خوب شدنش بود ولی زهی خیال باطل حالا من و موندم و دردی که جگرمون رو می سوزونه من باید این هفته سه سالگیش رو جشن میگرفتم ولی ... الان باید برم سرخاکش خدایا کمی صبر فقط کمی این که چیز زیادی نیست...... ...
21 تير 1394