پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 30 روز سن داره

پرواز یک فرشته

در حد انفجار

1395/11/20 13:43
379 بازدید
اشتراک گذاری

عصبانی هستم در حد انفجار.احتمالا جمعه میرم ولایت برای یک هفته امروز برای احوالپرسی زنگ زدم به مادرشوهر فهمیدم که جمعه هفته دیگه میخان همگی برن کیش(پدر شوهر مادر شوهر-خواهر شوهر و برادر شوهر) و به همسری گفتن که شما بیاین خونه ما مواظب خونمون باشین(قبلا یکبار خونشون رو دزد زده) تا حالا دو سه بار این اتفاق افتاده و من و همسری یک هفته حتی ده روز رو اونجا بودیم تا اونها برن مسافرت و برگردن

خونشون بزرگه دو طبقه هستن و جناب آقای دزد همسایه دیوار به دیوارشون هست.همسری هم صبح تا بعدازظهر رو سرکار هستن.ضمن اینکه من اونجا حوصله ام سر میره خونه مردم.هیچ کاری هم نمی تونم بکنم.

با این اوصاف شما باشین میرید اونجا؟؟؟

در ضمن مکالمه با مادر شوهر تازه من دوزاریم افتاد چون قبلش پرسید کی برمیگردی و من هم گفتم یک هفته ای میرم.بعد از اون تازه فهمیدم چه خبره

تصمیم دارم بیشتر بمونم ولایت

از دست همسری عصبانیم که بدون اینکه به من بگه گفته میایم جالبه هنوز هم بهم نگفته ؟عصبانی

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

الهه
20 بهمن 95 14:08
اجی از نظر من کار همسرت درست نبوده به تو چیزی نگفته اجی تو اروم باش اجی
مامان یک فرشته
پاسخ
اروم شدم فعلا.ممنونم ازت
مامان و بابایی دخمل بلا
20 بهمن 95 17:35
سلام دوست گلم انشاالله که بری ولایت و بهت خوش بگذره , فکرش رو نکن , احتمالا همسرت هم توی رودربایستی قرار گرفته و قبول کرده و به خاطر ناراحت نشدنت نگفته که از الان به فکر برگشت نباشی و لااقل اونجا اعصابت خورد نباشه ,,, دیگه بقیه باید فکر کنن که ممکنه برای دیگران سخت باشه همچین چیزی و توی رودربایستی نندازن کسی رو ... اما عجب دزدیه این دزد ,,,
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام زهرا جون.ارومم خدا رو شکر.فعلا که فردا راهی هستیم تا ببینیم چی پیش میاد.اره عجب دزدیه با اینکه میشناسنش اما کاری نمی تونن بکن.طرف اشنا زیاد داره
مامان راضیه
21 بهمن 95 0:35
واقعا حق میدم بهت ..من بودم قبول نمیکردم با این روحیه خراب اونجا نگهبانی هم بدم..در هرصورت چاره ای نیست عشفم
مامان یک فرشته
پاسخ
ممنون که درک میکنی.اروم شدم خدا رو شکر
خاله ریزه
21 بهمن 95 9:14
بمون پیش خونوادت والا خونشون ضد سرقت کنن تا مردم تو دردسر نیفتن خب
مامان یک فرشته
پاسخ
خبیث شدم میخام همین کار رو کنم اخه نزدیک عید ادم هزار جور کار داره اونم بعد از مسافرت
مادربالفعل
22 بهمن 95 12:52
سلام عزیز یادش بخیر خونه ی پدری ما هم اینجوری بود یعنی ما هم یه همسایه داشتیم اینجوری بود...یه بار خواهرم درو باز کرد دیدیم توی حیاطمونه!! البته ما پولدار نبودیم طفلی دزده فکر کنم فقط برنج می برد
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام وای چه وحشتناک.مهم چیزی بردنش نیست اون ترسی که به ادم وارد میشه خیلی بده
پری
23 بهمن 95 8:55
عزیزم .. عصبانتی نداره که بانو ... همسر برن منزل پدرشون و مراقبت کنن .. شما هم با خیال راحت برید منزل پدری و خووووش بگذرونید .. هر بار دیگه هم این اتفاق افتاد .. شما همینکار و بکنید .. راحت و آسوده .. در ضمن من رمز ندارم
مامان یک فرشته
پاسخ
نمیشه پری جان.اونا کسی رو میخان که شبانه روز خونه باشه و همسر من سرکار میره درواقع اونا من رو میخان.چند باری هم که اونجا بودیم اون چند روز اصلا از خونه بیرون نرفتیم.البته هنوز همسری به من چیزی نگفته و میدونه که من میخام بمونم.برات رمزو میزارم
خدی
5 اسفند 95 19:19
من رمز میخوام
مامان یک فرشته
پاسخ
ادرس بزار عزیزم