پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

پرواز یک فرشته

دکتر

دیروز رفتم دکتر .گفت باید اندوسکوپی بشی.چون من ناهار دیر خورده بودم گفت برو نه شب بیا.شب با کلی استرس رفتم طوری که دستام میلرزید.خیلی سخت نبود قابل تحمل بود تشخیص زخم اثنی عشر و ورم معده داد.با کوهی از قرص برگشتم.فعلا که قرص ها خیلی اذیتم میکنن.تا ببینیم بعد چی میشه.دکتر میگفت با اینهمه درد چرا زودتر نیومدی. من طاقت دردم خیلی بالاست.یعنی اگه نمیترسم از اتفاقات بدتر به زودی ها بازم نمیرفتم دکتر.حالا فهمیدم این طاقت درد داشتن میتونه یک عیب باشه.یادمه وقتی درد زایمانم هم شروع شده بود پرستار میگفت تو درد داری و هیچی نمیگی.فقط چشمام رو میبستم.................. در اخر وقتی این دکتر ازم پرسید اضطراب و استرسی داری و من قضیه دخترم رو گفتم گفت ب...
21 فروردين 1397

برگشتن از تعطیلات

خوب تعطیلات تموم شد و سال جدید آغاز شد و داره ماه اولش هم تموم میشه به همین سرعت عید خوب بود درکنار خانواده مخصوصا از اونجا که همسر هم اومد بهتر هم شد تقریبا 7 فروردین بود که در یک اقدام سورپرایزانه که از همسر معمولا بعیده اومد در حالیکه من فکر میکردم فرداش بیاد.کلا به مهمونی رفتن و مهمون داشتن گذشت .یکم قسمت مهمونی رفتنش سخت بود چون پدر خیلی خیلی سختشه مهمونی رفتن و کلا خونه بودن رو ترجیح میده.حتی قدیم تر ها که پیش من میومد شب قبلش حرکت میکرد تقریبا نزدیک ظهر خونه ما بود و بعدازظهر دوباره این همه راه رو برمیگشت.میدونستم که سخته براش اینجا دیگه خیلی اصرارش نمیکردم با وجودی که خیلی نگران بودم توی جاده خوابش نبرده. این قضیه مهمونی نیومدن...
20 فروردين 1397

اخرین پست سال 96

از روز 4 شنبه اومدم پیش خانوادهو همسر قراره سوم چهارم فروردین بیاد شاید هم دیرتر...اینجا همگی به نوعی درگیر ساختمان سازی هستن مخصوصا خان داداش.به مرجله کاشی و سرامیک . گچ رسیده اما هنوز خیلی مونده تا تکمیل بشه. خبر خاص دیگه ای نیست.قبل از اینکه بیام  سه شنبه گل خریدم و بردم برای دخترم.یکم سنگ مزارش رو تمیز کردم و ازش خداحافظی کردم و عذر خواهی بابت اینکه سومین سالگرد آسمونی شدنش کنارش نیستم.سه سال گذشت هنوز باور ندارم و باور نمیکنم.چون برام زنده ست وقتی هر شب تو خواب میبینمش.چند روز پیش خواب میدیدم داره قران میخونه.از تعجب شاخ دراورده بودم که اخه چجوری بلده. و در پایان سال خیلی خیلی خوبی رو برای همه دوستان وبلاگی از جمله خاله ری...
27 اسفند 1396

بدون عنوان

قبول دارید روزگار اصلا قشنگ نیست این که زندگی زیباست و این چرت و پرت ها هم فقط حرفه .چرا لحظات قشنگ هم داره زندگی اما همون لحظه هست و ماندگاری غم اونقدر زیاده که ادم هر چقدر تلاش میکنه نمیونه ازش دور بشه...نمیدونم فلسفه خدا از افرینش این جهان چی بوده.هر طرف نگاه میکنه زندگی هر کسی رو میبینی بالاخره چیزی داره که باعث بشه حال خوبی نداشته باشه..یک جا درد یک جا مریضی یک جا خیانت یک جا طلاق و.................. #خیلی سعی میکنم توی این هوای بهاری غمگین نباشم اما گاهی نمیشود که نمیشود.... #شاید هفته دیگه برم پیش خانواده برای فرار از این حال و هوا #دوشنبه تولد پدرم بود بچه ها سنگ تموم براش گذاشته بودن و کیک و مهمونی و یک گوشی موبایل.میگفتن و...
16 اسفند 1396

همه چیز از همه جا

این چند وقت روزهای خیلی شلوغی بودن یک هفته ای که همسر نبود و من بودم کلی وسیله تعمیری و کلی جاها که باید میرفتم یکیش بهزیستی بود برای اینکه ببینم چیزی از هزینه ازمایشمون رو میدن یانه .یکی دو هفته هست که دارم بالا و پایین میزنم کلی اشنا پیدا کردم ولی هنوز جوابی نگرفتم.فردا هم باید برم اگر اوکی شد که هیچ اگر نشه دیگه باید قیدش رو زد مثلا اسم این بخش از بهزیستی بخش ژنتیک و پیشگیری از بیماری های مادرزادی هست ولی عملا فقط دکوره به خاطر همین کارها امسال یکم از خونه تکونی عقب افتادم که باید در این چند روز یکم جبران کنم همسر هفته اول عید کشیک هست و مادرشوهر و خانواده میرن مسافرت و این یعنی اینکه هفته اول رو باید اینجا بمونیم تنهای تنها.قصد مسا...
29 بهمن 1396

خاطره ها

9 اذر 82 بود که همسر رسما اومد خواستگاری..البته که از قبل من در جریان قصدش بودم ولی موقع خواستگاری واقعا نمیدونستم این دفعه قصد اومدن خاله و پسر خاله به خونمون چیز دیگه ای هست.همسر اون زمان 24 سالش بود و هنوز چند ماهی از سربازیش مونده بود دو سه روزی بودن و رفتن و نامزدی ما رسمی شد. اون موقع هنوز موبایلی نبود و افراد خیلی خاصی داشتن و قیمتش اون زمان چیزی در حدود 800 -900 هزار تومن بود فکر کنید که سکه تمام 80 هزار تومن بود و از اونجایی که همسر سربازیش در جزیره ای در جنوب کشور بود برای یک تلفن زدن معمولی باید دو سه ساعت رو در مخابرات منتظر میموند با این حال حداقل روزی یکبار رو زنگ میزد اما عشق ما دو نفر نامه نوشتن بود از ماه اذر تا اردیبهشت که ...
14 بهمن 1396

برف

در حالیکه اکثر استان های کشور برف اومده و خیلی ها گرفتار برف شدن  در جاده ها اینجا هوا بهاریه بهاریه تا جایی که دیشب موقع خواب ما بخاریمون رو روشن کردیم.نه اینکه کرمان هواش مثل بندرعباس گرم باشه اصلا این طور نیست بلکه کلا کرمان  با همه جا ساز مخالف میزنه اینجا معمولا چند روز بعد هوای سردش میاد وقتی که کل کشور رو به گرم شدن میره چند وقت پیش هم اینجا برف اومده بود درحالیکه کل کشور خبری از برف و سرما نبود. دیشب همسر باید میرفت ارومیه و یک هفته ای باید اونجا میبود ولی پروازش به خاطر بدی فرودگاه مهراباد کنسل شد و موندنی شد فکر کنم افتاد برای هفته دیگه.خیلی نگران بودم اخه یک قسمتیش رو باید با تاکسی میرفت که توی اون برف خیلی خطرناک ...
8 بهمن 1396

پنالتی میزنه

این چند وقت انقدر از بی حواسی دیگران ضربه خوردم که دیگه کلافه شدم.اینها فقط چند موردشون هستن وقتی داشتیم میرفتیم ارومیه رفتیم راه اهن تهران که ماشینمون رو تحویل بگیرم مسئول مربوطه گواهینامه خواست همزمان با ما یک اقای دیگه ایی هم اومده بود که مسئول مربوطه همزمان کار ما دو تا رو انجام میداد.بعداز احراز هویت گواینامه ما رو میده به اون اقا اشتباها من همون جا شک کردم و به اقای همسر گفتم که گواهینامه اون اقا رو چک کن چون به نظرم اومد عکس تو روش بود.اون اقا داشت از در خارج میشد که ما بهش گفتیم ببخشید گواهینامتون رو درست گرفتید که دیدیم بله گواهینامه همسر دست ایشون بود.تصور کنید که اگه اون اقا میرفت ما توی تهران زمانی که باید چندین ساعت رو توی...
4 بهمن 1396