پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

پرواز یک فرشته

تا الان

دو سه روزی شلوغی رو میگذرونم صبح ها 7 صبح همسر رو میرسونم و خودم میرم دنبال کارهای فک رهن و تسویه حساب و کارهای بانکی و....بالاخره وام مسکن خونمون تموم شد و رسما داره سندش ازاد میشه بعد از چندین سال معمولا تا ساعت 1 و 2 طول میکشه و بعد هم بدو بدو ناهار درست کردن و دوباره دنبال همسر رفتن خونمون هم کاملا بهم ریخته هست.پروژه خونه تکونی شروع شده و امسال نشده اون طور که میخام پیش بره .دلم میخاست امسال یا فرش میخریدیم یا فرشامون رو میدادم قالی شویی ولی از اونجایی که گفتم تغییرات شغلی در راه است فعلا دست نگه داشتم. همسر برای چند ماه مرخصی بدون حقوق گرفته تا ببینه میتونه کار جدید رو شروع کنه یا نه و این کار مستلزم رفتن به دور ایرانه.البته ه...
30 بهمن 1397

همسایه بد

از زمانی که این خونه رو خریدیم چند سالی میگذره و توی این چند سال تمام واحدها خود صاحبخانه زندگی میکرده و کلا مجتمع اروم و ساکتی بود با اینکه دو سه واحدی بچه داشتن اما هیچ وقت خبری از سرو صدا و بازی توی حیاط نبود و اصلا مشخص نبود که هشت واحد هستیم اما امان از روزی که یکی از واحدها فروخته شد و صاحبخونه جدید مستاجر اورد. و این واحد واحد پایینی ماست و پارکینگشون درست کنار ماشین ما. از روز اولی که اومدن تمام واحدها باهاشون مشکل دارن بسیار ادم های پر سروصدا شلوغ و ادم های نانرمالی هستن .مادر خانواده که همش در حال جیغ زدن و کتک زدن بچه 10-12 سالشونه. و از اونجایی که پارکینگشون کنار ماست انقدر به شدت در ماشینشون رو باز میکنن که تمام در ماشی...
24 بهمن 1397

تنبیه

این دو سه روز تعطیلی یک روز که خونه برادرشوهر دعوت بودیم ساعت 11 رفتیم و تا 7 بعدازظهر اونجا بودیم پانتومیم بازی کردیم کلی خندیدیم و خوش گذشت .دیروز هم هوا اینجا خیلی خوب شده بود و بعدازظهر تصمیم گرفتیم بریم پارک یکم تنیس بازی کنیم.یکم بازی کردیم و یکم هم دور پارک قدم زدیم موقع برگشت یک دکتر روانشناسی رو دیدیم که هم از کلاس هایی که از طرف اداره برای همسر گذاشته بودن رو درس میداد و همسر رو میشناخت هم بعد از اینکه از طرف همسر تعریفش رو شنیدم من کلاس هاش رو توی فرهنگسرا میرفتم و از اونجایی که حافظه بسیار قوی ای داره ما رو شناخت.بعد از احوالپرسی اولین کلمه ای که از من پرسید این بود:بهت میگه دوست داره؟ منم رو راست گفتم نه مگه اینکه من بگم ایشو...
21 بهمن 1397

ما هستیم

این روزا در واقع با دور تند برای من داره میگذره اول بهمن رفتم و دوسه روزی همسر اومد و پانزدهم بهمن برگشتیم عملا یعنی هیچی از گذر بهمن نفهمیدم.همیشه خونه تکونی من از بهمن شروع میشد اما امسال هنوز شروع نشده.البته دلیل دیگه ای هم داره.همسر داره تغییراتی توی شغلش میده و از اول اسفند به احتمال زیاد دیگه نره سر شغل قبلی و کار جدیدش تقریبا دور ایران هست و باید خونه به دوش باشیم .یکم استرس زاست چند وقتی دو تا کار رو با هم انجام میداد اما میگه دیگه الان نمیشه و باید قید یکیش رو بزنه.البته کار دوم بیشتر برنامه نویسی هست.نمیدونم چی پیش میاد دوم هم اینکه داداش کوچولوی من داره میره سربازی اول اسفند عازم هست و اگه بشه میخاد دو ماه تمدید کنه بنا به دلای...
17 بهمن 1397

اب و هوا

همه جا برف و بارون اومده و هوا سرد شده اینجا امروز و دیروز ماکزیمم هوا 18 درجه بود میشه گفت بهار بهار اخ چقدر دوست داشتم میرفتم توی برف ها و کلی لباس میپوشیدم و یک چای داغ میخوردم.  
25 دی 1397

دزد بازار

از موسسه زبان زنگ زدن که مدرکت اومده بیا بگیر صد هزار تومن هم هزینش میشه یا خدا.. هزینه چی مگه هر ترم پول نگرفتین تا حالا دو سه میلیون پول دادم بهشون حالا برای مدرک همون کلاسها هزینه یک ترم رو میخان.منم بهشون گفتم هروقت لازمم شد میام میگیرم
17 دی 1397

فراموشی خاطرات بد

برای کم رنگ کردن خاطرات بد 1-از بین بردن تمام آثار بیرونی خاطرات بد مثلا فراموش کردن آن است. به طور مثال در صورتی که فرد از یک تصادف خاطره بدی دارد باید خودرویی که با ان تصادف کرده را بفروشد لباس ها و لوازم را تعمیر کند و عکس ها را از بین ببرد. اگر این خاطره بد در ارتباط با فرد دیگری به وجود آمده باید تا حد ممکن از دیدار و گفت و گو با آن فرد خودداری شود 2-عدم پرورش افکار منفی است به گونه ای که نباید با یادآوری خاطرات بد ، آن ها را گسترش داد. 3-از راه های اهمیت ندادن به افکار منفی این است که فرد در مواقع هجوم آن ها به ذهن، سریع ذهن خود را متوقف کند و با ایجاد حالت تنبیه آمار ورود این افکار به ذهن را کاهش دهد. 4-با نوشتن آن خاطر...
17 دی 1397

خواهر شوهر

امشب خواهر شوهر و مادرشوهر اومدن خونمون و یک تابلوی گل خوشگل اوردن و گفتن عکسهای رونیا رو جمع کن و به جاش این تابلو رو بزن و خودشون جمع کردن و تابلو جدید رو زدن...راستش بغض گلوم رو فشار میداد و اگه دسته خودم بود هرگز این کار رو نمیکردم اما همین که به فکرم بودن و برای ارامشم کاری کردن برام ارزش داشت... اما دخترم یادت همیشه و همیشه درقلبم هست و هیچ چیز و هیچ کس جاش رو پر نمیکنه
9 دی 1397

دانشگاه شهید باهنر کرمان

هفته پیش همسر به عنوان فناور برتر استان انتخاب شد و رفتیم دانشگاه باهنر و تجلیل شد ازش و جایزه گرفت.اما یک چیز قشنگ اونجا دیدم که خواستم برای شما هم تعریف کنم در سالیان دور یک زن و شوهری به نام اقای افضلی پور و خانم صبا به دلیل اینکه فرزندی نداشتن میخواستن دارایی شون رو صرف امور خیریه کنن که بعد از کمی پرس و جو متوجه میشوند که کرمان دانشگاه نداره و تصمیم میگیرند که در کرمان دانشگاه بسازند با وجود اینکه خودشون کرمانی نبودند. و فقط وفقط اننتظار داشتن که یک اتاقی در جلوی درب دانشگاه با اونها داده بشه که به قول خودشون رفت و آمد فرزندانشون رو ببینن و در نهایت بعد از مرگشون اونها رو در سردر دانشگاه دفن کنن تا خاک پای کسانی باشن که در راه علم...
5 دی 1397