جابجایی قسمت 2
خلاصه که ما کلید رو تحویل گرفتیم و روز بعد همسر جان تشریف اوردن.خیلی روزهای بدی بود مخصوصا اینکه در قدم اول با ادم ها و رفتارهای درستی روبرو نشده بودیم و خیلی ناامید شده بودم .دوست داشتم همه چی رو ول کنم و دوباره برگردم خونه خودم کرمان. بعد از سالها خونه داشتن دوباره برگشتم به روزهای مستاجری. به خونه ای که حدود سی متر از خونه خودم کوچکتره اما قیمتش 3 برابر خونه خودمون هست. بعد از دو سه روز راه افتادیم سمت کرمان که وسایل رو جمع کنیم و برگردیم تهران.اونجا هم روزهای بدی داشتم تنهایی شروع کردم به جمع کردن.همسر که درگیریهای خودش رو داشت مامانم هم درگیر فشار بالا بود و نتونس بیاد فقط یک دو روز جاریم اومد که خدا خیرش بده خیلی کمک کرد و ...