پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

پرواز یک فرشته

به سنگینی یک کوه

1399/8/11 18:22
520 بازدید
اشتراک گذاری

امروز شرکت همسر اینا جلسه ای توجیحی داشتن برای وامی که قراره دریافت کنن هر چند که خیلی مبلغش ناچیزه اما گرفتنش در این اوضاع خوبه.

اما از اونجایی که همسر و بقیه نیروهای فنی شرکت تهران نیستن و مشغول اجرای پروژه،تنها گزینه ای که وجود داشت رفتن من به اون جلسه بود.

شما فکر کنید منی که اطلاعی از محصولات شرکتشون به علت تخصصی بودن ندارم و از همه مهمتر هنوز در جلسه ای شرکت نکرده بودم باید رفتن به این جلسه رو قبول میکردم.

از دیشب کلی استرس داشتم و شروع کردم رزومه شرکت رو خوندن و اطلاعات جمع کردن ولی مگه این استرسه میگذاشت کارم رو انجام بدم.هزار بار بابت قبول این کار خودم رو سرزنش کردم اما از طرفی به خودم گفتم اگر میخام که موفق بشم باید از یک جا شروع کنم و شاید اینجا شروعش باشه.

امروز ساعت 4 بعدازظهر  جلسه شروع میشد و من ساعت۲ راه افتادم سه و نیم جلوی در مکان مورد نظر بودم که همسر زنگ زد که گفتن جلسه تا ده دقیقه دیگه شروع میشه.عملا من زودتر رفته بودم که کمی استرسم کم بشه که بی فایده بود.

اما بازم به موقع رسیدم رفتم داخل...

اول از شرکت پرسید و گفت درباره محصولتون توضیح بدید و قبل از همه من گفتم بهشون که دانش قوی در این زمینه ندارم و اعضای شرکت برای حضور در جلسه تهران نبودن.اما همه سوالاتی که پرسیدن رو من تونستم جواب بدم و بیشتر مربوط به خود شرکت بود چون اونها هم دانش تخصصی درباره محصول ما نداشتن.

اما بعد از اینکه جلسه تمام شد برای اولین بار به خودم افتخار کردم که تونستم این کار رو انجام بدم شاید از نظر خیلی ها کار مهمی نبوده اما همین که تونستم انجام بدم اون هم بدون ایراد اساسی برای من خیلی باارزش بود.

اینجا هم خاطرش رو نوشتم که برای همیشه یادم بمونه.

چقدر استرس ادم رو خسته میکنه به اندازه جابجا کردن یک کوه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

طیبه
12 آبان 99 12:16
سلام عزیزم
من هنوزم بعد از این همه سال کار ، حرف جلسه که بشه، استرس می کیرم
احسنت به تو، من اتفاقا همیشه فکر می کنم تو یک بانوی توانمندی 
وموافقم که باید از یه جایی شروع کرد
بهت افتخار کردم.آفرین 
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام
راستی میگی یعنی این استرس عادیه پس؟
ممنون از کامنت خیلی خوبم کلی حالم رو خوب کرد.
خوب باشی همیشه
الهه
12 آبان 99 21:25
سلام اجی خوبی اخ استرس خیلی بده منم بدجور استرسیم اجی هفته بعد ابجیم میخواد بره پیش یه دکتر دندون واسه دندون هام که شرایطمو به دکتر بگه ببینه چی میگه اول میخواستم باهاش برم ولی ابجیم گفت اول با دکتر حرف بزنم ببینم چی میگه مامانم میگه بیخیال شو و فکر نکن یعنی فکر نکنم و بیخیال باشم و از الان استرسی نشو به خدا من از خدامه که دندون هام درست بشه اجی ولی خیلی استرسیم ولی توکل کردم به خدا و همه چی رو سپردم به خودش ولی میترسم بگم که نمیخوام برم دکتر به خدا میخوام برم ولی میترسم خدایا توروخدا خودت رحم کن به خدا اگه دندون هام بیفته بدبختم دیگه کسی نیست حتی نگام کنه وای ببخشید اینارو به تو گفتم 
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام
الهه درک میکنم که دکتر رفتن استرس داره اما مطمئن باش چیز خاصی نیست چشمات رو ببند و بزار دکتر کارش رو بکنه اگه خیلی میترسی اینجوری چون نمیبینی استرست کمتر میشه ولی حتما برو و دنبالش رو بگیر،شاید هم تا الان رفته باشی
امیدوارم همیشه سالم باشی و هیچ وقت نیاز نباشه بری دکتر