پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

پرواز یک فرشته

جابجایی قسمت 1

1398/3/10 10:45
449 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 

حدود یک ماه و نیم شد نیومدم بنویسم نه اینکه اتفاقی نیوفتاده باشه برعکس پر از خبرم و پر از اتفاق

بعد از اینکه داداش جان رو اوردیم تهران چند روزی خونه عمه ام بودیم البته خونش خالیه و خودشون تهران زندگی نمیکنن و فقط برای اینکه تهران جایی رو داشته باشن یک خونه مبله خریدن.بعد از حدود 5-6 روز همسر هم رفت ماموریت ارومیه.به برادر خوابگاه ندادن و هر روز دنبال این بود که بهش جا بدن اما گفته بودن خوابگاه ها پره ما هم چند وقتی تقریبا چند سالی میشد که دوست داشتیم بیایم تهران بیشتر برای درمان اما نمیشد تا اینکه این چند وقت که همسر درگیر تغییر شغلش شده بهترین فرصت بود من هم شروع کردم به پیدا کردن خونه البته پیشنهادش از طرف همسر بود اوایل تنهایی شروع کردم به گشتن ولی هر املاکی که میرفتم ناامیدتر میشدم پولمون هم بد نبود اما همه اجاره میخاستن و رهنی کم پیدا میشد و میگفتن اصلا موردی نیست که بهتون معرفی کنیم.همسر هم درگیر برنامه نویسی بود.تنهایی میرفتم مورد ها رو یادداشت میکردم و شب که برادر میومد با هم میرفتیم و میدیدیم.تا اینکه شوهر عمه خانم اعلام کرد که خونه رو لازم دارن و بچه های برادرش دارن میان تهران و مودبانه عذرمون رو خواست هنوز یک هفته نشده بود اون هم خونه خالی و مایی که همه چیز با خودمون اورده بودیم از شامپو و صابون بگیر تا روغن و برنج و ماست و....

البته میدونم شوهر عمه پولدار این چیزا براش مهم نیست فقط میخاست بابام رو اذیت کنه 

این شد که راهی خونه یکی از اقوام دور اما بسیییااااار مهمون نواز و صمیمی شدیم که فکر کنم چندین پست قبل یک چیزایی درموردشون گفته بودم این که شوهرش نابیناست و...

خلاصه با روی باز ازمون (از من و برادر)استقبال کردن و اونجا شدیدتر دنبال خونه پیدا کردن افتادیم شب ها تا ساعت 1-2 توی دیوار دنبال خونه بودم مورد ها رو یادداشت میکردم و صبح یکی یکی زنگ میزدم و اگه همه چیش اوکی بود با شرایط ما قرار بازدید رو شب میزاشتم تا برادر بیاد.

خیلی از املاکی ها باهامون همراهه شدن و از وضعیت بد خونه و سنگ دلی بعضی از صاحب خونه ها به شدت شاکی بودن و میخاستن یکم برامون تخفیف بگیرن که نمیتونستن.

مثلا یک مورد بود که 130 رهن میداد وقتی املاکی باهاش تماس گرفت که 120 بده گفت یک قرون کمتر نمیدم و میدونم تا یک ماه دیگه خونم رو 180 هم رهن میکنن.....بابا انصافت رو شکر

خلاصه که بعد از تنهایی های بسیاااار اضطراب های فراموش نشدنی و همین طور شرمندگی های زیاد مهمون بودن بالاخره یک خونه با شرایطمون اوکی بود و قرار اجاره اش رو برای فردای اون روز گذاشتیم.

اما بشنوید از این املاکی های کلاش

شبی که خونه رو دیدیم هنوز وسایل مستاجر قبلی توی خونه بود و کلیدش دست بنگاهی. به ما گفتن این مستاجر دو سه ماه این جا رو اجاره کرده بعدش خونه  خودش اماده شده حالا میخاد بلند بشه.اما قضیه چی بود؟

شوهر این مستاجر بعد از بگو مگویی که با خانمش داشته و ترک خونه توسط خانمش سکته میکنه(45 ساله بوده) و بعد از 4-5 روز دربیمارستان فوت میکنه و بنگاهی از ترس اینکه ما خونه رو به این دلیل اجاره نکنیم کلی دروغ سرهم بافت.

وقتی هم ازش متراژ خونه رو پرسیدم گفت 70 متر که موقع قرارداد فهمیدم 64 متر هست.از اونجا که هنوز همسر از ارومیه برنگشته بود من و داداش و اون خواهر که وکلیه و همون اقوامی که پیششون بودیم برای قرارداد رفتیم.

وقتی خواهرم و داداشم از بنگاهی خواستن تا روز تحویل کلید رو در اجاره نامه بنویسه که یک خواسته به جا هست شروع کرد به داد و بیداد و دعوا که مگه چقدر پول دارید که این بازی ها رو درمیارید من خودم ملیاردم و هزاران حرف تا ما رو بترسونه و دست از این خواستمون برداریم اما خداروشکر وقتی که اضافه کرد ما امضا کردیم و این باعث شد همون روز خونه رو به ما تحویل بدن وگرنه حالا حالاها باید میدویدیم دنبال کلید گرفتن به خاطر اینکه مستاجر با املاکی فامیل بود اینجوری هواش رو داشت و میخواست هر وقت تونست خونه رو خالی کنه نه اجبارا دو سه روزه

ادامه در پست بعدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مادر بالفعل
8 تیر 98 18:36
سلام خوبی عزیز جان ....از شغل بنگاهی متنفرم به خاطر همین دروغ و کلک ها چقدر دروغ گفتن آسون شده برای مردم حالم بهم می خوره از اینهمه دروغ و دونگ ....بنگاهی که دروغ نگه به نظرم خیلی کمیاب هست...خونه ی نو مبارک ...زندگی توی تهران سختیهای خودشو داره مسافت ها طولانیو نسبت  به شهرای کوچیک خیلی باید توی راه باشیم تا به مقصد برسیم....شاید درست نباشه اینو بگم من زندگی توی تهران رو اصلا  دوست ندارم اما خب امکاناتش مثل انواع نمایشگاه های بزرگ باغ کتاب پل طبیعت و خیلی جاهای دیگه از امتیازاتش هست امیدوارم هرجا هستی دلت خوش باشه که همونجا میشه وطنت....
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام عزیزم شما خوبی؟کوچولوها خوبن؟
کم پیدایی؟
آره اینو مموافقم که بنگاهی سالم وجود نداره واقعا اذیتمون کرد
آره تهران سختیهای خودش رو داره اما برا ی ما تجربه جدیدی ست خدا کنه پایانش خوب باشه