پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 30 روز سن داره

پرواز یک فرشته

جابجایی قسمت 2

1398/3/18 16:30
416 بازدید
اشتراک گذاری

خلاصه که  ما کلید رو تحویل گرفتیم و روز بعد همسر جان تشریف اوردن.خیلی روزهای بدی بود مخصوصا اینکه در قدم اول با ادم ها و رفتارهای درستی روبرو نشده بودیم و خیلی ناامید شده بودم .دوست داشتم همه چی رو ول کنم و دوباره برگردم خونه خودم کرمان.

بعد از سالها خونه داشتن دوباره برگشتم به روزهای مستاجری. به خونه ای که حدود سی متر از خونه خودم کوچکتره اما قیمتش 3 برابر خونه خودمون هست.

بعد از دو سه روز راه افتادیم سمت کرمان که وسایل رو جمع کنیم و برگردیم تهران.اونجا هم روزهای بدی داشتم تنهایی شروع کردم به جمع کردن.همسر که درگیریهای خودش رو داشت مامانم هم درگیر فشار بالا بود و نتونس بیاد فقط یک دو روز جاریم اومد که خدا خیرش بده خیلی کمک کرد و همه رو بسته بندی کردیم از یک راه دور وسیله ها باید میومد باید کاملا پیچیده میشد که صربه نخورن و نشکنن و سه روزه با زحمت زیاد که هنوز هم ترکش هاش مونده کل وسایل جمع شد به غیر از تخت و کمد رونیا و وسایلش مثل رورویک و دوچرخه و لباساش و اسباب بازیهاش که همه موقتا رفتن توی انباری.چون اینجا اصلا جا نداشتم که بخام بیارم.

موقع اومدن از همسایه ها خداحافظی کردم که یکیشون گریه کرد همونی که دخترم و دخترش همبازی بودن. کلا یک حس بدی بود با اینکه خیلی باهاشون رفت وامد نداشتیم اما واقعا حس خوبی داشت اون خونه .اما اینجا یک جورایی احساس میکنی مال اینجا نیستی.

وسایل رو با زحمت بسیار چیدم جا خیلی خیلی کم بود خبری از کمد دیواری انچنانی کابینت هایی که قدر یک دریا جا داشتن دیگه نیست و کلی وسایلم توی کارتون هست و باز نشده جون جا نیست و کنار اتاق گذاشتمشون.

فکر جابجایی هر ساله از الان خواب و خوراکم رو گرفته دیگه من توانش رو ندارم.مخصوصا اینکه همسر همراهی نکرد و چون که از خانوادش و شهرش جدا میشد خیلی سرناسازگاری زد.اون روزها اصلا شرایط روحی خوبی نداشتم و شاید اگه اون موقع این پست ها رو مینوشتم جور دیگه ای مینوشتم اما گذشتن اون روزها

بعد از مدت ها الان تونستم بیام بنویسم نه فرصتش بود نه اینترنتش نه حس و حالش...اما به همه سر میزدم

الان یک ماهی هست که ساکن تهران شدیم نمیدونم چی بشه یا چی پیش میاد خداکنه این تغییر شغل همسر خیر داشته باشه برامون.

برای همدیگه دعا کنیم

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
18 خرداد 98 17:02
انشالله شهر و شغل و خونه ی جدید،واستون پر از خیر و برکت باشه

هر تغییری اوایلش حس نامطلوبی ایجاد میکنه.نگران نباشید انشالله ب زودی ب شهر جدید و فرهنگ و آدماش خومیگیرید 
مامان یک فرشته
پاسخ
انشالله که همین طور باشه
دقیقا همین طوری مغز آدم با تغییر مخالفه