پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

پرواز یک فرشته

نوستالژی یک دهه شصتی

1396/2/30 9:28
234 بازدید
اشتراک گذاری

من دوران تینیجریم رو تو یک خونه بودم کاملا قدیمی.از این خونه ها که چندین اتاق داره و حیاط بزرگ با دیوارهای کاهگلی .خیلی خیلی خونمون رو در عالم بچگی دوست داشتیم .کل تابستون ما سه تا دختر خاله بازی میکردیم.یک حوض هم وسط حیاط بود که البته اب نداشت .بعضی وقتها خونمون تو حوض بود بعضی وقتها هم بالای درخت!!!!!!!! اره یک درخت آلو داشتیم که بسیار سرسبز بود.فکر کنید تازه دو تا خواهرام هم بالای درخت میومدن مهمونی.....

غذاهامون هم معمولا میوه خورد شده و ماست با تزیینات مخصوص و البته دلمه با استفاده از برگ درخت باغچه که قابل خوردن نبود.کلی هم اسباب بازی داشتیم که آنتیک نبودن ولی کلی انرژی میگرفتیم با داشتنشون.هر کدوم از ما هم یک عروسک داشتیم که اسم عروسک من نگین بود.نمیدونم چررا این اسم رو دوست داشتم البته الان هم دوست دارم.

خلاصه ساعت ها میشتیم با هم حرف میزدیم و بازی میکردیم و گاهی مامان و بابام رو به خونمون دعوت میکردیم.مامان میگه بعضی وقتها به بابا میگفتم یعنی میشه یک روز بریم خونه واقعیشون......

در دوران دبیرستان خونه رو فروختیم و یک خونه نوساز خریدیم.کارمون با خواهرا این بود چند وقت یک بار بریم اون خونه قبلی رو حتی از تو کوچه ببینیم.

خیلی دوست داشتیم که پول داشتیم و اون خونه رو دوباره میخریدیم و چند وقت یکبار فقط میرفتیم توش و نگاش میکردیم.

اما قبل از اینکه بتونیم به این رویا فکر کنیم اون خونه رو کوبیدن و به جاش چند طبقه ساختن.هنوز هم وقتی میرم ولایت میریم اون کوچه ها رو نگاه میکنیم فقط یکی دوتا خونه دست نخورده باقی موندن.

البته ناگفته نماند پسرهای شیطونی هم داشت کوچمون زبان

حالا من هر وقت خواب اون دوران رو میبینم تو اون خونه ایم و جالبه حتی یک بار هم خودم رو تو این خونه جدیده تو خواب ندیدم

اما.....

حالا خانواده محترم اون خونه جدیده رو هم خالی کردن و رفتن جایی تا این رو هم بکوبن و دوباره بسازن.نگرانم خدا کنه بابام از پسش بربیاد خدا کنه توش نمونه و بتونه زود بسازه و برگردن.تمام کارهاش هم رو دوش تنها پسر خانواده یعنی داداشم هست.خیلی دلم براش میسوزه.همه اسباب کشی پای اون بود.در واقع کل کارهای خونه رو دوششه.از الان خیلی گرفتار شده...

ان شاالله خدا کمک کنه و همه مستاجر ها زود خونه دار بشن و همه ی ساختمان سازی ها با شادی تموم بشن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

الهه
30 اردیبهشت 96 18:27
سلام اجی خوبی ان شاءالله که همه چی به خوبی بگذره و برادرت هم کارشو به خوبی انجام بده و اذیت نشه اجی
مامان یک فرشته
پاسخ
ممنون الهه جان .ان شاالله
اسما
30 اردیبهشت 96 22:09
چه دوران کودکی خوبی داشتین .منم دلم میخواست کودکیم اونطور باشه از دوران کودکی اینطور خونه جز تخیلاتم بود.داداش ها همیشه مسیولیت بیشتری بر دوششونه خدا همه داداش ها رو سلامت کنه
مامان یک فرشته
پاسخ
اره خیلی خوب بود.حتی یادآوریش هم حالت رو خوب میکنه.اره خیلی مسئولیت دارن.داداش من که خیلی زوده برای این کارا.تازه 22 سالشه
باران
31 اردیبهشت 96 0:03
ساخت وساز خیلی سخته جدا از هزینه اش زیادش خستگی خیلی زیادتری به ادم میده ایشالا خدا داداشت رو براتون نگه داره
مامان یک فرشته
پاسخ
دقیقا.هزینه هاش واقعا کمرشکنه.ممنون باران جان
خاله ریزه
31 اردیبهشت 96 8:09
سلام عزیزم..خوبی؟ حال همسرت چطوره؟ بهترن ؟ از خونه های دوران بچگی نگو که من همیشه یادم میفته بغضم میگیره.. خیلی اون خونه رو دوست داشتم ..همش خاطرست. ان شاالله به سلامتی میسازن و برمیگردن خونه جدید با کلی اتفاقای خوب
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام دوست عزیزم.ممنون از احوال پرسیت .خوبه خداروشکر البته هنوز اون قرصه رو نخورده....چقدر یادآوریشون حس خوبی به ادم میده .ان شاالله فکر کنم حداقل یک سال طول بکشه