پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

پرواز یک فرشته

سرو سامون

1399/4/24 10:31
439 بازدید
اشتراک گذاری

اخر هفته مامان و ابجی ها اومدن و به داد من دست تنها رسیدن که اگه نمیومدن قطعا تموم نمیشد و من هنوز درگیر بودم البته که هنوز ریزه کاری ها همچنان باقی مونده.البته مامان دچار کمردرد شد و چون دیسک داره نتونست کاری کنه و استراحت میکرد البته که من هم ازش انتظاری دارم توی این سن و سال بخواد برای من هم انرژی بزاره.اما نگم براتون که خواهرهام واقعا زحمت کشیدن گاهی فکر میکنم شاید اگه اونها ازدواج کنن من نتونم ذره ای توی کارهاشون کمکشون کنم ولی کمک اونها بی دریغ بود.البته کلا دو روز بودن و صبح شنبه رفتن اما همین هم غنیمتی بود.بماند که همسر نگذاشت لذت ببرم و خستگی اون همه کار و استرس کشیدن ها توی تنم موند اما باید یاد بگیرم که این کش مکش هم جزیی از زندگیست و ناگزیر به تحملشون.

خیلی وقته که یک سری کارهای مورد علاقه و لازم رو انجام ندادم اما کم کم باید استارتش رو بزنم یکیش کتاب خوندن هست و دیگری رسیدگی به پوست و مو.به شدت دچار ریزش مو شدم .

راستی کسایی که بچه دارن و کارمند هم هستن مخصوصا تهران چه جوری به کاراشون میرسن ؟؟؟

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
24 تیر 99 10:41
من 11 سالمه و مامانم معلمه و بابام هم هر روز ميره دفتر كارش هم نويسنده هست. و من تنهام ولي مامانم به تموم كارهاش ميرسه و حتي از كتابخونه كتاب ميگيره و كارهايي مثل مربا و كيك و شربت پختن هم انجام ميده.  
مامان پریمامان پری
24 تیر 99 12:21
به سلامتی و دل خوش
خدا عزیزانتون را حفظ کنه

در مورد جواب سوالتون هم باید بگم به سختی واقعا
مجبوری از وقت استراحت و خواب خودت بزنی تا برسی به کارهات اونم کارهای اصلی فقط..
من شاغلم با دو تا بچه البته تهران نیستم ولی تجربه 8 سال کار تو تهران را داشتم که یکی دو سال آخرش با بچه داری بوده و یادمه همیشه در حال بدو بدو بودم.. ساعت 6 صبح باید سوار سرویس میشدم و امان از روزی که یه دقیقه دیر میرسیدم و سرویس رد شده بود😐 ..خدا را شکر تموم شد
اینم بگم منم خواهرام تهران بودن و کمک حالم البته ...ولی از طرف دیگه کار همسرم شهرستان بود و آخر هفته ها می اومد🙁
مامان یک فرشته
پاسخ
ممنون دوست عزیز
این واقعا درسته که از استراحت و تفریح و خواب خودت میزنی در واقع از کار خونه داری و بچه داری چیزی کم نمیشه.
خیلی سخت بوده برات چون عملا باید کارهای مردونه هم خودت انجام می دادی موفق باشی.
سلامت و تن درست باشین کنار هم
الهه
24 تیر 99 17:59
سلام اجی خوبی خسته نباشی بابت همه چی دست مامان و خواهرات هم درد نکنه اجی ان شاءالله که همه چی درست میشه اجی 
مامان یک فرشته
پاسخ
سلام ممنون الهه جان،واقعا دستشون درد نکنه
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
24 تیر 99 23:14
خدا قوت عزیزم
خدا خیرشون بده 
خواهر داشتن نعمت بزرگیه
همیشه ب خوشی
انشالله خونه ی جدید پر خیر و برکت باشه واستون😘
مامان یک فرشته
پاسخ
ممنون دوست عزیزم،بله واقعا نعمته،
ممنونم از دعاهای خیر همیشگیت
طیبه
25 تیر 99 10:29
امان از دست همسرها
گاهی واقعا نمیذارن از زندگی لذت ببریم

برای من که با همسرم همکارم و بچه هم تو اتاق خودمه و بزرگ شده ،کارمندی خیلی راحته فقط تحمل مانتو مقنعه و کفش و بدتر از همه شون جوراب بسیار سخته
مامان یک فرشته
پاسخ
واقعا امان 😅
چه خوب،با هم میرید با هم میاید،البته میدونم که ممکنه دردسرهای خودش رو هم داشته باشه،اما قسمت بهترش اینه که نیکان پیش خودت هست
از بچگی میتونستی ببریش؟بقیه خانم ها هم میارن؟
چه خوبه همه ادارات اینجوری باشن
طیبه
25 تیر 99 14:12
برات توضیح میدم
الان که فقط من پسرم رومیارم
اما وقتی من بچه دار شدم اداره مهد نداشت منهم مامانم میومد پیشم کمکم می کرد و خواهرم
بعدا بابای نیکان تومور گرفت و در همون جریانات درمانش مامان من هم سکته قلبی زد و رد کرد خداروشکر
دیگه اجازه ندادم مامان بیاد کمکم فبچه رو آوردم اداره و اونقدر با بچه رفتم اتاق معاون و برگشتم که بالاخره یه اتاق خوب رو همراه تی وی و کمد و اینا بهمون دادند و کم کم خانم ها بچه شون رو آوردندولی پول مربی رو خودمون می دادیم

نیکان از وقتی مدرسه ای شد دیگه حاضر نشد بره مهد تابستون ها و میاد اتاقم
الان که به خاطر کرونا دیگه کسی بچه اش رو نمیاره مهد سازمان و میذارن پیش کسی ،مامانی،خواهری،مادرشوهری چیزی
من نوع کارم جوریه که هیچ ارباب رجوعی ندارم و تا حالا تنها بودم تو اتاق (گاهی هم با بعضی ها هم اتاق بودم) ولی خوشبختانه به لطف خدا  همه ی رئیس ها هوامو داشتند و از حضور بچه ام جلوگیری نکردن و منم قدرشون رو می دونم
اگر بچه آروم باشه و کارمند بدون ارباب رجوع باشه اداره مون سخت نمی گیره .نیکان از صبح تا ظهر از اتاقم خارج نمیشه فقط من برم آبدارخونه یا دبلیوسی اونم باهام میاد.کلا سر و صدا نداره و آبروریزی نمی کنه

من به زندگی این مدلی عادت کردم که سه تایی بیاییم اداره و برگردیم.برام سخت نیست ،یه جورایی باعث راحتیم هم هست چون بابای نیکان هم هوامو داره تو اداره و البته منم تا جایی که بتونم هواشو دارم
مامان یک فرشته
پاسخ
این که بچت همراهت باشه خیلی قوت قلبه برای مادرها،ان شاالله همیشه در پناه حق سلامت باشید و دامادش کنی
ممنون بابت توضیحاتت😘😘🌹