پرواز فرشته کوچولوپرواز فرشته کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

پرواز یک فرشته

اوضاع ناخوش

به خاطر عوارض داروها چنان دچار حالت تهوعی هستم که به زور دو قاشق غذا میخورم.فعلا اومدیم خونه مادرشوهرم.به زودی کامنت های پست قبل  رو تایید میکنم
27 فروردين 1397

دکتر

دیروز رفتم دکتر .گفت باید اندوسکوپی بشی.چون من ناهار دیر خورده بودم گفت برو نه شب بیا.شب با کلی استرس رفتم طوری که دستام میلرزید.خیلی سخت نبود قابل تحمل بود تشخیص زخم اثنی عشر و ورم معده داد.با کوهی از قرص برگشتم.فعلا که قرص ها خیلی اذیتم میکنن.تا ببینیم بعد چی میشه.دکتر میگفت با اینهمه درد چرا زودتر نیومدی. من طاقت دردم خیلی بالاست.یعنی اگه نمیترسم از اتفاقات بدتر به زودی ها بازم نمیرفتم دکتر.حالا فهمیدم این طاقت درد داشتن میتونه یک عیب باشه.یادمه وقتی درد زایمانم هم شروع شده بود پرستار میگفت تو درد داری و هیچی نمیگی.فقط چشمام رو میبستم.................. در اخر وقتی این دکتر ازم پرسید اضطراب و استرسی داری و من قضیه دخترم رو گفتم گفت ب...
21 فروردين 1397

برگشتن از تعطیلات

خوب تعطیلات تموم شد و سال جدید آغاز شد و داره ماه اولش هم تموم میشه به همین سرعت عید خوب بود درکنار خانواده مخصوصا از اونجا که همسر هم اومد بهتر هم شد تقریبا 7 فروردین بود که در یک اقدام سورپرایزانه که از همسر معمولا بعیده اومد در حالیکه من فکر میکردم فرداش بیاد.کلا به مهمونی رفتن و مهمون داشتن گذشت .یکم قسمت مهمونی رفتنش سخت بود چون پدر خیلی خیلی سختشه مهمونی رفتن و کلا خونه بودن رو ترجیح میده.حتی قدیم تر ها که پیش من میومد شب قبلش حرکت میکرد تقریبا نزدیک ظهر خونه ما بود و بعدازظهر دوباره این همه راه رو برمیگشت.میدونستم که سخته براش اینجا دیگه خیلی اصرارش نمیکردم با وجودی که خیلی نگران بودم توی جاده خوابش نبرده. این قضیه مهمونی نیومدن...
20 فروردين 1397
1