داریم میریم
فردا راهی خوی و ارومیه میشیم در شمال غرب کشور به مدت یکماه
فکر کنم اونجا باید همش مهمون داری کنم کلی ابراز دوستی کردن...اه
با اینکه میدونن من همه وی دارم از اینجا میبرم ومشخص نیست خونه ای که بهمون میدن چی داره چی نداره باز هم....
همه چی دارم میبرم از جمله رختخواب لباس و انواع ظرف و ظروف و برنج بگیر تا انواع شوینده ها و رب و اب غوره و خیلی چیزای دیگه
اصلا حال روحی خوبی ندارم مخصوصا اینکه در این جور مواقع همسر هم مزید بر علت میشن و بیشتر اعصاب منو تحریک میکنن
کاش مردای زندگیمون یاد بگیرن بیشتر هوای دل نازکمون رو داشته باشن
دیروز برای کاری رفته بودم بیرون و دوست نداشتم برگردم خونه سه چهار ساعتی بیرون بودم تا جایی که همسر زنگ زد که کجایی با وجود قهر بودن..ولی با تمام وجود دلم میخاست جایی بود که میرفتم و برنمیگشتم
کاش وقتی رفتیم دیگه به این شهر برنگردیم
در اولین فرصت بعد از مستقر شدن میام پیشتون دوستان
دوستون دارم